Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مهر»
2024-04-28@17:52:44 GMT

کاش هوا آن‌قدر تاریک نبود...

تاریخ انتشار: ۳ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۳۶۰۶۰۴

کاش هوا آن‌قدر تاریک نبود...

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: وقتی بابا مُرد، من بیست و پنج سال بیشتر نداشتم. فکر می‌کردم اتفاق وحشتناکی توی زندگی‌ام افتاده. همینطور هم بود. چهار ماهی می‌شد که عقد کرده بودیم و توی تب و تاب خانه پیدا کردن و وسیله خریدن و این قرتی‌بازی‌های دوران عقد بودیم. خوب یادم هست رفته بودیم همبرگر بخوریم و به قول امیر حرف‌های جامانده را کنار همبرگر بزنیم که تلفنم زنگ خورد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

صدای آن ور خط گریه می‌کرد و می‌گفت: «بیا خونه... بیا... بابا رفت، نفیسه بابا رفت» و من نمی‌فهمیدم بابا کجا رفت. محمد چرا گریه می‌کند و من چرا باید به خانه برگردم...

چند سال بعد دوباره نوبت به من افتاد؛ از اولین روزهای تیر ماه که پایم به بیمارستان باز شد و مامان را در بخش سی‌سی‌یو بستری کردیم تا آخرین روزهای مهر که بالاخره آن مریضی لعنتی و عوارضش از تنش بیرون رفت، من روزی هزار بار جان می‌دادم. شب و روز عمل، روزهای آی‌سی‌یو قلب، زخم‌ها و کبودی‌هایی که باید هر روز شسته و پانسمان میشد، گریه‌های من، گریه‌های من و گریه‌های من که تمامی نداشت هم تمام شد. چند هفته‌ای بود که مامان به خانه‌اش برگشته بود، صدایش از پای تلفن هم می‌خندید و همه‌چیز به نظرم خوب بود، همه چیز شبیه به همان عکسی شد که قبل از سفر مشهد توی خانه‌شان برداشتم. امیر و مامان روی کاناپه پذیرائی لمیده و می‌خندند؛ پیش رویشان هم یک ظرف بزرگ میوه و دو تنگ بلور یشمی.

این بار اما نمی‌دانستم دوباره قرار است دور به من نام بیفتد؛ غروب روزی که قرار بود فردایش به تهران رسیده باشیم و سراغ خیلی از کارهای عقب مانده‌مان برویم جلوی مسجدی در «لاسجرد» توقف کردیم؛ کنار یک پارک کوچک و تاریک با چند تا وسیله بازی رنگ و رو رفته و یک چرخ و فلک دستی که از باران خیس بود؛ پیاده شدیم که نماز بخوانیم و نفسی تازه کنیم که گفت: «از این چرخ و فلک شمالیا که دوست داری، بیا سوار شو بچرخونمت»

و من سوار شدم، انگار که شاخ غولی را توی زندگی شکسته باشیم بلند بلند می‌خندیدیم و من می‌چرخیدم. پایین که آمدم گفت: «بی‌معرفت اقلا یه تعارف می‌زدی که به خاطر تو سوار نمی‌شم؛ خاطره این چرخ و فلک سواریت هم رفت کنار کارتینگ لواسون؟»

خندیدم. خندیدم و قطار هزار خاطره توی سرم ردیف شد. خندیدم و قطار هزار جایی که باهم بودیم از پیش چشمم رد شد. خندیدم و برای آخرین بار توی صورتش نگاه کردم؛ نمی‌دانستم این آخرین نگاهی است که تا ابد باید توی ذهنم نگه دارم؛ نمی‌دانستم... و کاش هوا آن‌قدر تاریک نبود.

متن فوق یاداشتی از «نفیسه رحمانی» همسر مرحوم «محمدامیر خوش‌صحبتان» است که در حساب کاربری ایسنتاگرامی او منتشر شده است. نشست «روزنامه‌نگاری اندیشه» به عنوان مراسم یادبود مرحوم خوش‌صحبتان امروز (یکشنبه) در خبرگزاری مهر برگزار می‌شود.

خوش‌صحبتان، روزنامه‌نگار و نویسنده فرهنگ، دین و اندیشه بود که ۲۹ آبان ماه در حالی که از سفر زیارت حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) باز می‌گشت در سانحه رانندگی درگذشت. وی از همکاران مؤسسه الحیات و از نزدیکان مرحوم علامه محمدرضا حکیمی محسوب بود. سردبیری مجله‌های «آینده‌سازان» و «مصوت»، سردبیری پایگاه مطالعاتی سدید و مدیریت مدرسه آزاد روزنامه‌نگاری، بخشی از کارنامه او در فرهنگ و رسانه است. روحش شاد و یادش گرامی.

کد خبر 5974910

منبع: مهر

کلیدواژه: محمدامیر خوش صحبتان مشهد خبرنگار صفحه اول روزنامه ها دکه روزنامه صفحه اول روزنامه های استان ها صفحه اول روزنامه های ورزشی صفحه اول روزنامه های اقتصادی اسرائیل فلسطین ایران آلودگی هوا بنزین شب یلدا عربستان سعودی جمهوری اسلامی ایالات متحده امریکا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۶۰۶۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

این روزها همه گریه می‌کنند، بخصوص گلرها!

به گزارش ورزش سه، تیم ملی فوتسال ایران شب گذشته در دیداری حساس و پرفشار موفق شد در ضربات پنالتی تیم جنگنده ازبکستان را از پیش رو بردارد.

باقر محمدی که شب گذشته درون دروازه ایران ایستاده بود در آخرین ثانیه‌های بازی که مسابقه 3-3 پیش می‌رفت با یک جهش خیره‌کننده باعث شد مسابقه به ضربات پنالتی کشیده شود. گرچه این حربه‌ای بود که ازبکستانی‌ها به آن چشم دوخته بودند و لوپز سرمربی این تیم در نشست مطبوعاتی قبل از بازی گفته بود که برنامه‌ ویژه‌ای دارد اما درخشش محمدی در ضربات پنالتی که اولین و آخرین شلیک حریف را مهار کرد باعث شد ایران برنده این دیدار حساس و سرنوشت‌ساز شود.

محمدی که قبل از زدن ضربات پنالتی با حرکات نمایشی سعی می‌کرد روحیه حریف را تحت تاثیر قرار دهد، بعد از مهار پنالتی آخر و قطعی شدن صعود تیم ملی به فینال روی زمین دراز کشید و اشک ریخت، صحنه‌ای احساسی که به خاطرات فوتبالی/فوتسالی ما اضافه شد.

عکس‌ها: محسن داودی

دیگر خبرها

  • ویدئویی شگفت‌انگیز از صدای جوجه تیغی که شبیه گریه نوزاد است
  • درخواست تلخ و گریه‌آور کودکان سیل زده سیستان بلوچستان | فیلم
  • این روزها همه گریه می‌کنند، بخصوص گلرها!
  • چگونه می‌شود خورشید زمین را روشن کند اما فضا تاریک باشد؟
  • گریه پورحمیدی در رختکن بند نمی‌آمد!
  • از صدای خودرو به شخصیت افراد پی ببرید
  • از صدای خودرو به شخصیت افراد پی ببرید/ رابطه عجیب صدای بلند خودرو و ابتلا به سادیسم، روان‌پریشی و خودشیفتگی
  • گریه سردار رادان در میان حامیان برخورد با بی‌حجاب‌ها
  • ببینید | گریه شدید سردار رادان در اجتماع مردم قم
  • راز لگد تاریخی کلینزمن: مقابل تراپاتونی گریه کردم!